مطلبم را با تظاهرات زنان روز ١٧ اسفند ١٣٥٧ در مقابل نخست وزیری آغاز می کنم. دراین اولین تظاهرات بر علیه خمینی زنان شعارهایی از قبیل: “آزادی زن جهانیست، نه شرقیست نه غربیست.” “در طلوع آزادی جای زنان خالی،” “آزادی جهانی است نه شرقی است نه غربی است” “یا مرگ یا ازادی” “ما زنان ایرانی در زنجیر نمی مانیم.” “استقلال ازادی جمهوری واقعی.” را سردادند
در آن روز یک بانوی چادر به سر به خبرنگاران گفت : “اگر خمینی اینجوری رفتار کنه من که مسلمان هستم بر میگردم از دینم هم میرم بیرون.” بانوی چادری دیگری در مورد دلیل شرکتش در تظاهرات گفت “ما بچه هامون درس خوندن می خوام آزاد باشند.” “من شش تا دختر دارم، نمی خوام چادر سر کنند، نمی خواهم مردها مجبورشون کنند چادر سرشان کنند.”
دختر دانشجوی پرستاری نیز دلیل پیوستن خود را به این تظاهرات چنین بیان کرد:”از پنجشنبه برگشتیم تو خیابون، ما حجاب نمی خواهیم، اگر می خواستید این کار را بکنید، میگفتید، ما برای برابری حقوق زن ومرد اومدیم… ما می خواهیم مبارزه کنیم.همین الان باید حرفمون را بزنیم، وقتی قانون اساسی رانوشتن دیگه خیلی دیره. ما تنها برای مسئلۀ حجاب تظاهرات نمی کنیم، مسئلۀ برابری حقوق، مسئلۀ ازدواج و طلاق،… و بعدما را پس می فرستند توی خونه… ما انقلاب نکردیم تا به عقب برگردیم.”
زنان به سانسور رادیو تلویزیون ملی که تظاهرات چندین هزار نفری و خواسته هایشان را پوشش نداده بود شدیداً اعتراض داشتند. یک زن جوان گفت: “انگار هیچ اتفاقی نیافتاده.” در واقع از همان هفته های اوّل با این سانسور رسمی، استبداد نو رسیده حق ابراز وجود زنان را درعرصۀ عمومی مصادره کرد و زنان و خواسته هایشان را از حوزۀ عمومی حذف کرد تا کل جامعه از واقعیت اعتراضات آنها نا آگاه بماند. اگر خبرنگاران و فمینیست های فرانسوی در آن روز مشغول گزارشگری نبودند و مستند مفصلی از تظاهرات، اعتراضات و خواسته های زنان درست نکرده بودند، امروز ما می بایست به خاطرات شرکت کنندگان و مقالاتی که در روزنامه های مستقل آنزمان منتشر شده بود رجوع کنیم، وبرای همیشه از صدا و سیمای آن واقعیات که خود حاوی بسیاری از نکات است محروم می ماندیم.
تظاهرات اسفند ماه ، پیامدهای آن و بحث هایی که درمیان نیرو های غیر مذهبی انقلابی در پی داشت نه تنها خبر از اهداف تمامیت گرایانۀ حکومت اسلامی می داد، بلکه مشکل فرهنگ سیاسی حاکم بر سازمان های سیاسی و روشنفکران ایرانی و شکافی را که بین آنها و زنان غیر سیاسی معترض وجود داشت هم برملا میکرد. و آن اساسی بودن مسئلۀحجاب اجباری بود. زنان عادی با رجوع به عقل سلیمشان همانطور که یکی از تظاهرکنندگان گفت، حجاب اجباری را آغاز روندی تلقی کردند که عاقبتش نقض همۀ حقوقشان و حذف زن از همۀ مصادر امور و محدود شدن حیطۀ قدرت و فعالیت اجتماعیش بود. تظاهر کنندگان اسفند ٥٧ به طور خودجوش برآن شوریدند در حالیکه فعالان سیاسی یا روشنفکران آن را مسئله ای فرعی یا ثانوی تلقی کرده و تمرکز بر آن را در الویت قرار ندادند.
با تأمل در روند مبارزات چهل و دوسالۀ زنان برای نیل به حقوقشان، می توان گفت که کارزار آزادی های یواشکی، و به دنبال آن چهارشنبه های سفید، و دوربین ما اسلحۀ ما و حماسۀ دختران خیابان انقلاب به نوعی بعد از بیش از سه دهه تجربۀ مبارزاتی با همان مشکلاتی گلاویز شد که زنان در اسفند ماه ١٣٥٧. و به نظر من ، آنجایی که زنان در سال ٥٧ شکست خوردند و از صحنه به در شدند، این حرکت تا امروز موفقیت های قابل ملاحظه ای به دست آورده است.
مشکل اساسی و اوّلی که زنان با آن روبرو شدند، حکومتی بود که عزم خود را برای حذف آنان از حوزۀ عمومی و محدود کردن آزادی های اجتماعیشان جزم کرده بود. سانسور رادیو تلویزیون از نشانه های زودرس این ارادۀ حکومتی بود. در همان هفته دختران دانش آموز در تبریز قصد راهپیمایی اعتراضی در خیابان متحدین را داشتند ولی به محض شروع راهپیمایی با حملۀ شدید حزب اللهی ها مجبور شدند به دبیرستان پروین بازگشته و قطعنامه خود را در آنجا بخوانند. در سالهای بعد از آن با اجباری شدن حجاب، حکومت تا توانست کوشش کرد زنان را به خانه هایشان بازگرداند. و یکی پس از دیگری آنها را از حقوقی که در طول قرن بیستم به دست آورده بودند محروم نمود. در این دوران انحصار روایت درمورد زنان در دست حکومت بود، و چنان در این زمینه موفق بود که ما زنان ایرانی خارج نشین بدون حجاب در نظر مطبوعات و رسانه های بین الملل، استثناء های غرب زده تلقی می شدیم. در جنگ روایات بین جامعه و حکومت، در ده سال اوّل انقلاب حکومت به یمن اعمال ترور پیروز شده بود.
این انحصار روایت در دهۀ دوّم انقلاب به تدریج توسط زنان به چالش کشیده شد. زنان نزدیک به رژیم، خود، فضاهای بسیار تنگی برای این چالش ها پیدا کردند. دوران اصلاحات این فضا برای مدتی گسترش پیدا کرد و علمداران حقوق زنان دوباره به مطبوعات راه یافتند و مسئلۀ تبعیض و عدم برابری حقوق مرد و زن را مطرح کردند. و این بازگشتی بود از طریق مطبوعات به حوزۀ عمومی که از آن حذف شده بودند. این دوران شاهد رشد تشکل های مدنی بود، و زنان در این عرصه سخت فعال شدند. غرض بازگویی تاریخ مبارزات بی امان زنان در این دوران نیست. نکتۀ مهم امکان ابراز وجود و نوعی خود مختاری در فضای عمومی است که به دلیل شرایط تاریخی، سیاسی و بین المللی موقتاً برایشان باز شد. و آنها توانستند مطالبات خود را در سطح کشور و جهان مطرح کنند. با اعمال دوبارۀ سانسور بر مطبوعات، این فضا بسته شد. ولی زنان با شجاعت، دوباره به کف خیابان ها آمدند و با برگزاری تظاهرات، و نشست ها سعی کردند ، به حضورشان در عرصۀ عمومی و طرح مطالباتشان برای رفع تبعیض جنسیتی و کسب حقوق مدنی ادامه دهند. بعضی از عزیزان حاضر در این جلسه خود در این تظاهرات شرکت داشته و عواقب آن را نیز پذیرا شده اند. حذف خشونت آمیز آنها از حوزۀ عمومی، آنها را به ایجاد کمپین یک ملیون امضاء واداشت. ا گرچه این کارزار شکل یک حرکت همانگ جمعی در عرصۀ عمومی را نداشت امّا کماکان حضور فیزیکی در کوچه ها و خیابان های کشور و تعامل با دیگر شهروندان را ایجاب می کرد. سرکوب شدید این کمپین نیز چنان بود که بعد از مدتی فعالان آن در زندان و زیر فشار محکومیت های مالی سنگین و شلاق از نفس افتادند. حتی وقتی آنها به فضای مجازی روی آوردند نیز خشونت و سرکوب حکومتی امانشان نداد.
نوشین احمدی در رابطه با فشار حکومت برای حذف هرگونه حضور زنان و طرح مطالباتشان در عرصۀ عمومی چنین می نویسد:”در بازجویی ها یمان تأکید می کنند: ما با مطالبات شما مشکلی نداریم!! از خودمان می پرسیم پس با کجای کار واقعاَ مشکل دارند؟ وقتی تجمع برگزار می کنیم با خشونت با ما برخورد می کنند و میگویند تجمع، خط قرمز نظام است. مگر ما فقط تجمع گذاشته ایم؟ در طول سالهای اخیر ما هرکاری از دستمان برآمده انجام داده ایم تا همین مطالباتی که شما با آن مشکلی ندارید را به روش های مدنی مسالمت آمیز در جامعه مطرح کنیم. حال نیز به مسالمت آمیز ترین روش ممکن یعنی “چهره به چهره” و جمع آوری امضاء اقدام کرده ایم تا به قولی هیچ کس را به دردسر نیاندازیم… امّا می بینیم که انگار خط قرمز “نظام” حالا حالاها تمامی ندارد…. خلاصه انگار همۀ گروه های مختلف زنان به “کژراهه” می روند و شاید برای همین هم هست که با اصل مطالبات ما مشکلی ندارند بلکه با “روش” تک تک ما در جنبش زنان مشکل دارند… ما لبریز از دلشوره و شک و اضطراب، بخش عظیم انرژی مان صرف مقابله و رفع قضا بلاها شده… ” و در جایی دیگر با طنز تلخی می نویسد: “آنها با مطالبات ما و خود کمپین اصلا مشکل ندارند فقط با طرح و بیان این مطالبات در مترو، کوچه و خیابان، اتوبوس ها و محل کارو نیز بیان این مطالبات در رادیو و تلویزیون ها، سایت های مختلف، روزنامه های رسمی کشور و همینطور در وبسایت های خودمان، در سمینارهای عمومی، و کارگاه ها، همچنین با مطرح کردن آن در سطح کارگاه های آموزشی درخانه های شخصی مان و با تک تک فعالان از بزرگ و کوچک که در کمپین، این مطالبات را مطرح می کنند یعنی با فعالان جوانی که “اغفال” می شوند، با پدر و مادرانی که بچه هایشان را توبیخ نمی کنند،.. و غیره مشکل دارند. همین و بس!!” چه کسی بهتر از نوشین احمدی توانسته جنگ بی امان حکومت برای حذف مطالبات زنان از حوزۀ عمومی را توصیف کند.
از سوی دیگر، به موازات این مبارزات بی امان و سرکوب شدۀ زنان برعلیه تبعیض جنیستی و اخراج آنها از عرصۀ عمومی و تلاش برای ناپدید کردن خود و خواسته هایشان، شهروندان زن به شکل فردی در چهل سال اخیر موفق شده اند با مقاومت منفی، در همان عرصۀ عمومی مدام نظام حاکم را در رابطه با پوشش به چالش بکشند. کافی است، به رغم میلیاردها تومان که برای مبارزه با بدحجابی زنان خرج می شود، عکس های ایران را در اواخر دهۀ شصت با عکس های امروز مقایسه کنیم. فردی و درعین حال توده ای و نامتشکل بودن این مقاومت سرکوب آن را توسط حکومت بس دشوار می کند. این مقاومت صامت به همان اندازه حکومت را مستأصل کرده که خشونت دولتی حرکت متشکل زنان را برای کسب حقوقشان.
این دو مبارزه که به موازات یکدیگر ادامه داشته اند، در چارچوب کارزارهای آزادی های یواشکی، چهارشنبه های سفید و دختران خیابان انقلاب به یکدیگر پیوند می خورند تا هم حذف مطالبات زنان از عرصۀ عمومی و هم آن مسئلۀ دیگر که در آغاز سخنم بدان اشاره کردم، یعنی ثانوی بودن حجاب و عدم اولویت آن را به چالش بکشد.
قضیه آزادی های یواشکی که متمرکزبر حق انتخاب آزاد پوشش است، گرچه برآمد سالها حس بی عدالتی و نابرابری و توهین به کرامت و حیثیت فردی زن بود، امّا به صورت تصادفی و بدون برنامه ریزی و تشکیلات اتفاق افتاد و تبدیل آن به یک کمپین هم اوّل به صورت خود جوش از طریق استقبال زنان داخل کشور شکل گرفت و البته با شجاعت، پشتکار و انرژی بی پایان مسیح علینژاد تداوم پیدا کرد. ویژگی خودجوش این کمپین تا حدی شبیه حرکت خودجوشی بود که در اسفند ماه ١٣٥٧ حول و حوش روز جهانی زن در واکنش به سخنان خمینی که گفته بود زنان نباید برهنه در دوائر دولتی حضور یابند شکل گرفت. امّا این بار سانسور و خشونت دولتی نتوانست این حرکت را در نطفه خفه کند، ودلیل آن هم انقلاب دیجیتال و ظهور فضای مجازی بود.
در مورد نقش فضای مجازی نورسیده در حرکت ها اجتماعی، از جمله جنبش سبز و سپس بهار عربی تحقیق و تحلیل های مفصلی انجام شده. کمپین آزادی های یواشکی امّا انقلابی در کارکرد این فضا ایجاد کرد. بدین معنی که حرکت های اجتماعی مذکور در فضای عمومی حقیقی شکل گرفتند و نیرویشان با کمک فضای مجازی تمدید و تقویت شد. امّا مبارزه با حجاب اجباری در بطن فضای مجازی متولد شد و با استفاده از فرصتهای موجود در این فضا تقویت شد و سپس با کمپین چهارشنبه های سفید و دوربین ما اسلحه ما، و حرکت خودجوش دختران خیابان انقلاب به فضای حقیقی جامعۀ ایران سرایت کرد.
پیامدهای این پدیدۀ نوین را نباید دست کم گرفت. با در هم کوبیدن مرز بین فضای مجازی و فضای حقیقی جامعه، کمپین توانست خشونت عریان دولتی را، که منجر به ناپدید شدن واقعیات جامعه می شد، خنثی کند. صفحۀ آزادی ها یواشکی از دسترس چماقداران و قداره بندان حکومتی خارج بود و موفق شد آن ایران دیگر را که در آن زنان آزادنه پوشش خود را انتخاب می کنند، نه تنها به ولایتمداران و پدرسالاران کشور بلکه به جهانیان معرفی کند و ٤٢ سال بعد پژواک صدای زنانی شود که در اسفندماه ١٣٥٧ “آزادی زن نه شرقی است نه غربی است، جهانی است” را فریاد کردند. مهم تر از آن در رویارویی با این چالش زمام داران حکومت ولایی مجبور شدند قانوگزاری کنند، و فرستادن ویدئو به صفحۀ آزادی های یواشکی، و کمپین دوربین ما اسلحۀ ما و چهارشنبه های سفید را جرم اعلام کرده و برایش مجازات تعیین کنند. آنها با این کارشان ناخواسته موجودیت آن ایران دیگر را به رسمیت شناختند و این خود برای زنان ایران پیروزی بزرگی است، اگر به یاد داشته باشیم چهرۀ آن زن جوان را در تظاهرات اسفند ماه ١٣٥٧ که با ناباوری درمورد سکوت کامل رادیو تلویزیون در بارۀ تظاهرتشان گفت: “انگار هیچ اتفاقی نیافتاده است.” جمهوری اسلامی دیگر نمی تواند واقعیات را نفی کند چون فضای مجازی مدام آن ایران دیگر را به نمایش می گذارد و در آن ایران دیگر مرزهای جغرافیایی نیز دگرگون شده و تبعیدیان همسایۀ هموطنان داخل کشورشان می شوند.
در پایان چند نکته در مورد موضوع کمیپین که برای روشنفکران و فعالان سیاسی سال ٥٧ مسئله ای ثانوی بود چون مبارزه با امپریالیسم، استثمار و غربزدگی را مهم تر از یک لچک یا تکه پارچه بر سر زنان می دانستند. آنهایی که دنیا را از پس عینک های ایدئولوژیک وارداتی نگاه می کردند و عقل سلیم خود را به آیش گذاشته بودند، به استدلال محکم آن زن جوان دانشجوی پرستاری که میگفت با حجاب اجباری شروع می شود و به برگرداندن ما به گوشۀ خانه ها می انجامد، و یا آن بانوی چادر به سر که می گفت من نمی خواهم مردها برای شش دخترم تصمیم بگیرند، اهمیتی ندادند ، چون در گفتار این زنان واژه های علمی و قلمبه سلمبه وجود نداشت، آنها به تجربۀ زندگی و عقل سلیمشان رجوع می کردند. امّا پیشبینی شان، به رغم همۀ ادعاهای به اصطلاح فمینیست های اسلامی درست بود. در مطلبی که بنیاد عبدالرحمن برومند امسال به مناسبت روز جهانی زن منتشر کرده است کارنامۀ رهایی زن توسط ایدئولوژی اسلامی خلاصه شده است. به رغم این که زنان ایرانی ۵۰ درصد از فارغالتحصیلان دانشگاهها را تشکیل میدهند ، میزان مشارکتشان در اقتصاد کشور، بسیار پایین است. در سال ۱۳۹۳ گزارش جهانی در بارۀ نابرابری جنسیتی، ایران را در خصوص مشارکت زنان در بازار کار، در رده ۱۳۹ از مجموع ۱۴۲ کشور قرار داد. درنسخۀ سال ۱۳۹۹ این گزارش، ایران در خصوص مشارکت زنان در بازار کار، در رده ۱۴۸ از مجموع ۱۵۳ کشور قرار گرفت و در خصوص توانمندسازی سیاسی، در رده ۱۴۵ است.
شاید بی دلیل نبود که خمینی هم اوّلین اقدامش بر علیه زنان را با مسئلۀ حجاب اغاز کرد. فلسفه بنیادین حجاب، پوشاندن، پنهان کردن و حذف کردن است، و این مقدمۀ نقض بقیۀ حقوق است. کمپین آزادی های یواشکی و چهارشنبه های سفید، حجاب اجباری را از موضوعی فرعی به موضوع اصلی بدل کرد، و موجب شد که همۀ ما به عقل سلیم خود رجوع کنیم، و در باب قضیه اصلی بیاندیشیم که حیثیت و کرامت زن ، و حق آزادی بیان و تعریف هویت خود از طریق تعیین پوشش خود در جامعه است. در واقع از حکومتی که این حق بنیادین زن را نقض می کند نمی توان توقع تضمین حقوق دیگر را داشت. و به همین دلیل است که هر تعامل و مذاکره ای با این حکومت در مورد حقوق دیگر و اصل برابری زن و مرد به بن بست رسیده است.
جوهر توتالیتر نظام اسلامی در مبدل کردن زن به عنصری زائیده از تخیلات یک پیرمرد متحجر تجلی میابد و به همین دلیل است که به رغم چالش های عظیمی که زنان برای جمهوری اسلامی ایجاد کرده اند و به رغم هزینۀ مالی رویارویی با این چالش ها، و تنش های درون نظام برای لغو اجباری بودن حجاب، نظام نمی تواند به سادگی دست از حجاب اجباری بردارد. و زنان بدون کسب اجازه از حکومت، با اعمال فردی حق انتخاب و خود مختاریشان در زمینه پوشش، کاری نمی کنند جز زیر سؤال بردن اصل حکومت اسلامی و ولایت فقیه. در این اعمال حق بدون کسب اجازه است که باید وجه مشترک بین جنبش مبارزه با حجاب اجباری و کمپین رأی بی رأی را جست. کمیپین رأی بی رأی نیز به شکل دیگری حق تعیین سرنوشت شهروند توسط ولی فقیه را با عدم شرکت در مراسم رأی گیری نفی می کند و اصل حکومت اسلامی و ولایت فقیه را به چالش می کشد.
لادن برومند